زهرازهرا، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 9 روز سن داره

زهرا نفس مامان و بابا

افطاری خونه مامان جون و بابابزرگی

زهرا و افطاری خونه مامان جون و بابابزرگی سال 92 این هم مهمونی و افطاری مامان جونی  و بابابزرگی سال 93 جدیدا وقتی دوربین دستم می گیرم و همین که می خوام ازش عکس بگیرم... اینجوری مثلا می خواد بخنده و واسه خودش ژست می گیره ...عزیزم برگذاری نماز جماعت سفره افطار این هم دسر که من درست کرده بودم   ...
23 تير 1393

زهرا در ماه رمضان

آدم وقتی ماه رمضان روزه نگیره تقریبا دیگه غافل میشه و هیچی از ماه رمضان رو درک نمیکنه والبته این باور منه... سال قبل که زهرا دو ماهه بود و به خاطر اینکه زهرا جون شیر خودم رو می خوره هیچی روزه نگرفتم.... اما امسال اگه ریا نباشه دارم دو روز یا سه روز درمیون روزه هام رو میگیریم...بله می دونم دارم زحمت می کشم اما چه کنم زهرا خانم درست غذا نمیخوره و به قول خودش به  مَ مَ عادت کرده این رو هم نخوره دیگه آب میشه بچه ام این هم عکس های سال قبل زهرا در ماه رمضان این هم زهرا و ماه رمضان امسال(93) وقتی بهش میگم زهرا بخند..قیافه اش رو اینجوری می کنه از همه ی مامان های روزه دار التماس دعا ...
18 تير 1393

زهرای این روزها

زهرا این روزها داره بیشتر از قبل شیرین زبونی می کنه ... وقتی ازش ی پرسیم زهرا اسمت چیه میگه دَر دَر. ..این هم به خاطر اینه که مامان بزرگاش همیشه بهش میگن زر زری یا زر زر طلا...البته این رو هم بگم که من با این کارشون خیی مخالفم و دلم می خواد اسم زهرا رو کامل ادا کنن زهرا کلاغه میگه.. کار کار(قار قار) زهرا بَـــــــــــــــــ بَیی م یگه...(صداش رو کلفت میکنه )و میگه      بَــــــــــــــــــــــــــــــ بَ زهرا پیشیه میگه...(صداش رو نازک میکنه) و میگه     مَوووووو  مَووو وقتی که چادر سرم می کنم سریع خودش رو به من می رسونه و میگه دَ دَ دَ ...
9 تير 1393
1